دلم گرفته است
دلم گرفته است مثل این اسمان خاکستری و سرد زمستان
که بغض کرده امروز نه توان باریدن دارد و نه جرات خندیدن!!!
گم شده ام میان ارزوها و خیال های غبار گرفته ام
راه کجاست؟؟؟ هیچ نمیدانم
رویایی در سر ندارم ودستی مرا از من تهی کرده است
کاش دوباره خود را می یافتم حتی نصفه ونیمه!!
انگار باید باور کنم که کم کم به انتهای خود نزدیک می شوم
چقدر خسته ام و تا چه اندازه تنها!!دلم میخواست این تن
ناتوان را چون لباسی کهنه از خود بدور می کردم و در اسمان
بال می کشودم وتا افق های دور برای همیشه پرواز می کردم
کاش در همین لحظه کسی مرا صدا میکرد و مرا می یافت!!!
کاش در همین لحظه اسمان بی دریغ می بارید
از ان رگبارهای تند و باشکوه .
و من می تونستم همه دلتنگی ها و تنهایی ها را به زیر باران ببرم
زیر باران انقدر بمانم تا روح و جانم با طراوتش درامیخته ویکی شود
کاش..........کاش.......